احساس میکنم خاطرات اساسی زندگی م رو ساختم ...دیگه از اینجا به بعد مثل بنایی که ساخته شده فقط مشغول ظریف کاری های زندگی هستیم...وگرنه آنچه شکل باید میگرفت...گرفته ...مسیرم رو پیدا کردم ...و فقط باید پیش رفت +به وجد بیار دوباره منو زندگی جان! بخوانید, ...ادامه مطلب
چند ماهی از ازدواجشان گذشته بود.چند ماهی که کوچکترین خبری هم از رفیق آن سال های خوب نداشتم.. تا آن روز عصر که شماره اش مابین مخاطبین تلفن همراهم مرا به تصمیمی ترغیب میکرد..تماس گرفتم و گپ و گفتی طولانی تمام بعداز ظهرم را پر کرد و در آخر برای یادآوری خاطرات خوش سال های قبل در همان کافه ی نبش خیابان ا, ...ادامه مطلب