گفت : نه من عاشق اون بودم ...نه اون عاشق من
هنوز درگیر جمع و جور کردن زندگیش بود .بعد از اون ویرانی بزرگ !
مارو عشق نبود که کنار هم نگه داشت ...نیاز بود !!
ما به هم نیاز داشتیم ...و هر کدوم چیز بسیار متفاوتی به هم میدادیم که هیچ کس دیگه قادر نبود بهمون بده ...
....
فکر کردم که چه رابطه های بسیاری رو از سر گذروندم در حالی که فکر میکردم عشق کافیه که مارو باهم نگه داره ...و هرگز کافی نبود
پس انگار باید دنبال ایده های دیگه بود ....ایده ای به مراتب قوی تر از لزوما احساس ...تا قبل از این فکر میکردم هم هدف بودن هم ایده خوبیه ...یا رشد کردن کنار هم ...یا توانایی خوش گذرونی باهم ...
ولی هیچ کدوم باعث نشد طولانی مدت با کسی بمونم
بهتره هم نیاز بودن رو امتحان کنم :)
.....
پرسیدم : بی عشق چکونه امنیت داری؟
جاده تو را پس نمیدهد...برچسب : نویسنده : paeazi بازدید : 35